عاقبت کوتاه شد قصّه و آتش در خرمن ددان گرفت. آن خرمن ناپاک جهل و آن مزرع بی‌حاصل تکبّر. عاقبت کوتاه شد قصّه و گرچه همچنان صحنه زین دست نیست، باری چون تاس دل جفت آمده، تقدیر محتوم است. 


تقدیر چه خوش‌تر از خِرَد تکان و چه خوش‌تر از نابودی مردم جهل؟ چه خوش‌تر از انهزام استبداد مردمان رأی و خودخواهی؟ چه خوش‌تر از کوبیده شدن، آنگاه که کوبیده‌ای و به تاراج برده‌ای و انتظارت خوشی‌ست؟ چه خوش‌تر از غرامت، آنگاه که حرص دست از آستین بیرون کرده، به زبان دراز شکوه. چه خوش‌تر، جز کوتاه شدن آن زبان دراز، خوراک سگان! 


گفتند ما مردم‌ایم. گفتم آری، مردم جهل. گفتند ما به درازای تاریخ‌ایم، گفتم آری، تاریخ ظلمت. و تاریخ تاریک بر آتش زدم و کوتاه کردم این قصّه را. 


عاقبت کوتاه شد قصّه
و آتش در خرمن ددان گرفت. 


حلمی |‌ کتاب لامکان


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی سایت،سئو،تبلیغات در گوگل Nicole درب اتوماتیک سایبان برقی وبلاگ زهرا موسیقی معاون پرورشی و ورزشی دبیرستان وهنرستان نمونه اکبریه 1 آنچه در ذهن دارم وبلاگ اطلاع رسانی دبیرستان فرزانگان ملایر میخواهید وب سایتتان هک نشود. فنی و مهندسی وبلاگ اختصاصی محمد حسن یوسفی