مستی اینک آرام میگیرد، و با عبور از طغیانهای جان به کرانه میرسد. امواج خروشان را، و جان را، سرمنزل حق بود. طغیان بیهوده جانها نستاند، چراکه هرچه ستاندنی باید ستانده میشد و هرچه بخشیدنی بخشیده.
جان به بالا میرود و از چرخ بالا میپرد، و در این چرخ نیز کس بیهوده گم نیست. هیچ کس گم نیست و سرانجام هر جان آشوبیده از پس افتادنها و برخاستنها به طریق ابدی فراخوانده میشود و راه مییابد و نخستین گامهای لرزان خویش را برمینهد.
از میان سرزمینها گذشتیم، لنگرها انداختیم و لنگرها گرفتیم. از آسمانها گذشتیم، بالها بستیم و بالها گشودیم. تاریخ یک چرخ کامل زد و سرانجام بدانجا روان شدیم که نخست از آنجا آمده بودیم. این بار در آنجاییم که سرزمین ما بود و خود برساخته بودیمش و همه چیزش را از الف خود برافراشته بودیم. دوباره اینجاییم، از نو، تا نو نوتر کنیم و اینجا اینجاتر.
این ایستگاه ابدی، در اینجا خانهای خواهیم ساخت، در خانه خانهای نو، با آغوشهای گرم و استوار، و در اینجا از معبد درون خویش، معبدی برخواهیم آورد، و از آن به همه جا روان خواهیم شد. ما فرزندان راه ابدی، مبارزان طریق موسیقی و نور، بدینجا فراخوانده شدهایم و در این لنگرگاه آسمانی، تخت و بخت خویش برپا میکنیم.
حلمی | هنر و معنویت
موسیقی: Katil - Kuzim
درباره این سایت