تو بخوانی حرف و ما پنهان دل
تو برونی، ما درون جان دل
زین درون عالم به مشت عاشق است
زان برون مشتی کف از توفان دل
آن برون مرگ و سراب و انقلاب
این درون مستی بیپایان دل
شک اگر خیزد برون ویرانی است
شکّ حق لیکن شراب و نان دل
شک کند عاشق به انسان نی به حق
این چنین شکّی بروبد خوان دل
این قساوتها که زاهد میکند
از دم عقل است نی فرمان دل
دل بگوید موسقی و نور و وجد
خلق را رقصان کند قرآن دل
عابدان فرمانبر اهریمناند
عاشقان ساقی خوشپیمان دل
حلمی از آن آفتاب خوش نمود
پرتویی از گوهر تابان دل
موسیقی: Emancipator - Natual Cause
درباره این سایت