با مردم پندارخوی گه این کنم گه آن کنم
گه سوی مسجد پر زنم، گه سوی تاکستان کنم
گه نوش گیرم از ملک زان ساغر پندارکُش
گه قسمت از جام ازل با مردم نادان کنم
زان پردههای نقشنقش هم بگذرم دیوانهوار
آن دگر اسرار را از خویش و تن پنهان کنم
در خویش بنشینم دمی در بارگاه روشنی
جام خموشی برکشم تا خویش را پرّان کنم
صد قصّه گویم زان دم رخشان همه افلاک را
صد کهکشان گریان کنم، صد کهکشان خندان کنم
مِیبانگ جانان بر زنم سوی همه پندارها
زان ریشهی افروخته اندیشهها عریان کنم
نامت برم تا عشق را افسانهها یاد آورم
از نام زرّینت دلا هم عشق را رقصان کنم
ساقی کجا آن بادهات تا گوش پنهان وا کند
زان موسقی پردهسوز هر خانهای ویران کنم
سوی تو گیرم ناز بتهای دیرین بشکنم
عشق است نامم حلمیا آیم تو را بریان کنم
موسیقی: Lisa Gerrard - Adrift
درباره این سایت